ورق پاره های توهم

به من سفارش کن گاهی از خانه بیرون نروم و بگو که این‌قدر خودم را اذیت نکنم.


من فقط حرف تو را گوش می‌کنم. می‌دانی که؟



 غلامحسین ساعدی در نامه‌ای به بدری لنکرانی

ورق پاره های سفر

بیا و مرا ببر 
دیگر نه آفتاب گُر گرفته زبانم را روشن می کند
نه بال‌بال شب پره ای جانم را می شکافد
و نه شبنمی در قلبم آب می شود.

بیا

دستم را بگیر

و خرده ریز این کلمات تباه شده را

از پیشم جمع کن.

 

"شمس لنگرودی"