تو....

دلــَم یک اتِّفاق می خـواهـَد !

یکـــ تـلفن نا آشنا

با بـی مـِـ ـیلی تـمام جواب دَهَم و…

صـِـــــــــــدای تــو …

ورق پاره های توهم

هواشو کردی ؟ 
یادش افتادی ؟
دلت براش تنگ شده ؟!
برای صداش؟
دستاش؟
آغوشش؟
یا خنده هاش؟!!
واسه چشاش؟ که جون میدادی تو نگاش... ؟
دوسش داری ؟؟
هنوز هم عاشقشی ؟؟
پـــــس یه لحظه چشاتو ببند یادت بیاد اون روزی که اون تمام بیقراری هاتو دید اما......
چشماشو بست و رفت .....