م....ا

من…!

مرا که میشنـاسی؟! خودمم

کسی شبیه هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی

مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را بیابی ، من هم همان حوالی ام!!

م.....ا

ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ...

ﺧـــﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬـــﺎﯾﯽ

ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳــــﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ...

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺁﻫﺴﺘـــﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ : "

ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻋــــﺰﯾـــﺰﻡ ...

ﻣﻦ ﻫﺴـﺘﻢ ...

ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬــﺎﯾﯽ

ﻫـــﻮﺍﯼ

ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ

عمر جهان بر من گذشته است ...

از مادر نزاده ام

نه

عمر ِ جهان بر من گذشته است.

نزدیک ترین خاطره ام خاطره ی قرن هاست.
بارها به خون ِمان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دستآورد ِ کشتار
نان پاره ی بی قاتق ِ سفره ی بی برکت ِ ما بود.

اعراب فریب ام دادند
بُرج ِ موریانه را به دستان ِ پُرپینه ی خویش بر ایشان در گشودم،
مرا و همه گان را بر نطع ِ سیاه نشاندند و
گردن زدند.

نماز گزاردم و قتل ِ عام شدم

که رافضی ام دانستند.

نماز گزاردم و قتل ِ عام شدم

که قِرمَطی ام دانستند.

آنگاه قرار نهادند که ما و برادران ِمان یکدیگررابکشیم و
این
کوتاهترین طریق ِ وصول ِ به بهشت بود!

به یاد آر
که تنها دستآورد ِ کشتار
جُل پاره ی بی قدر ...

خوش بینی برادرت تُرکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند.
سفاهت ِ من چنگیزیان را آواز داد
تو را و همه گان را گردن زدند.
یوغ ِ ورزاو بر گردن ِمان نهادند.
گاوآهن بر ما بستند
بر گُرده مان نشستند
و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند

که بازمانده گان را

هنوز از چشم

خونابه روان است.

کوچ ِ غریب را به یاد آر
از غُربتی به غُربت ِ دیگر،

تا جُستوجوی ایمان

تنها فضیلت ِ ما باشد.

به یاد آر:
تاریخ ِ ما بیقراری بود
نه باوری
نه وطنی.

نه،

از مادر

نزاده ام.