یادت باشد.....

از تو فقط چشمهایت به یادم مانده است...


از من فقط شعرهایم یادت باشد.


چرا که ساحل همه چشمهای تر است.

آلزایمر

به گمانم آلزایمر گرفته ام.
خیلی چیزها را فراموش میکنم.
گوگلش کردم و فهمیدم گمانم بیجا هم نبوده است.
"آلزایمر زودرس"
...
کلی عوامل وجود دارد که باعث آلزایمر زودرس می شود.
توی یکی از سایتها نوشته بود از چیزهایی که به صورت مکرر فراموشتان میشود لیستی تهیه کنید...
نوشتم که 
فراموشم میشود که تو نیستی
رفته ای
فراموشم میشود به اندازه ی یک نفر دمی کباب بپزم
یا قورمه سبزی را ترش نکنم
فراموشم میشود لباسهایت را بدهم به فقیر
و کتابهایت را برای دوستانت بفرستم
فراموشم میشود که دیگر با هم زندگی نمیکنیم
که دیگر برایم کتاب نمیخوانی 
مدام همه چیز را فراموش میکنم و لحظه ای که یادم می آید میلرزم و به خودم میپیچم.

یا مثلا ظهر دیروز فراموش کردم که تو نیستی و دو لیوان چای ریختم ، پرده ها را کنار زدم ،صفحه ی بَنان ات را گذاشتم صدایش را زیاد کردم و ولو شدم روی راحتی و همین که سرم را برگرداندم سمتت...جای خالی ات تمام تنم را لرزاند...

یا مثلا همین دیشب توی فروشگاه فراموشم شد و برایت مجله خریدم.
فراموشم میشود که عکسهایت را نگاه نکنم

به گمانم آلزایمر گرفته ام
بوی فراموشی میدهم
خانه ام مدتهاست بوی فراموشی میدهد و تو خیلی زودتر از من بویش را حس کرده بودی که... بویش کلافه ام کرده ست.چسبیده به دیوار های خانه و تمام عودها و اسپری ها و گل ها بی فایده اند...