-
یکی باید باشد
یکشنبه 9 خرداد 1400 12:57
همیشه باید یکی باشد که حتی اگر به جای کلمات فقط سه نقطه گذاشتی در یک صفحه سفید، بدانی که می داند یعنی چه ! . . . همیشه باید کسی باشد ! تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد ! باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید ! بفهمد ! که اگر سکوت کردی بفهمد ! باید کسی باشد ! که اگر بهانه گیر شدی ! بفهمد ! باید کسی باشد که اگر...
-
برای او که نمی بیند....
یکشنبه 9 خرداد 1400 10:57
یه وقتایی هست اسماش "وقت بودنه". اگه اونی که وقت بودن باید باشه و نبود دیگه روش حساب نکن. پرونده شو فقط و فقط ببند. حتی ازش نپرس چرا.... فقط فراموشش کن.این بزرگترین انتقامه....
-
ورق پاره های زمستانی
جمعه 4 بهمن 1398 18:57
در حوالی این دنیا؛ نه صادق به زندگی هدایت شد، نه فروغ از ناامیدی به امید رسید، و نه سهراب قایقی ساخت تا به شهر رویاهایش رسد! قلم و کاغذ کارشان بازیست با ذهن، تا روزمان را به شب و ماهش دلخوش کنند! خوشبخت باشید... همان باشید که میخواهید اگر دیگران آن را دوست ندارند بگذارید دوست نداشته باشند ولی تو همیشه همانی باش که...
-
بادبادک
دوشنبه 20 خرداد 1398 17:45
بادکنک هم نیستم... که به شیطنتِ کودکی بخورم به شاخه ای درى دیواری و دلم وا شود!
-
بعید های قشنگ
یکشنبه 6 آبان 1397 02:29
ﻋﺎﻗﺒﺖ، ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩمان ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ❤️ ﺍﯾﻠﻬﺎﻥ ﺑﺮﮎ
-
ورق پاره های زنانه
سهشنبه 19 تیر 1397 00:50
کسی چه می داند.. شاید همین لحظه زنی برای مرد سیاست مدارش می رقصد، یا پیانو می زند و آواز می خواند و جلوی جنگ جهانی بعدی را می گیرد، کسی چه می داند... شاید تنها شرط معشوقه ی هیتلر به خاک و خون کشیدن دنیا بود، کسی سر از کار زن ها در نمی آورد... با سکوتشان شعر می خوانند، با لب هایشان قطع نامه صادر می کنند، با موهاشان جنگ...
-
ورق پاره های مستی
پنجشنبه 27 اردیبهشت 1397 00:35
من فکر میکردم؛ سالها باید یکی یکی سپری شوند تا هر بار آدم یک سال بزرگتر شود... اما این طور نیست. این اتفاق در یک شب رخ میدهد...
-
ورق پاره های نجوا
جمعه 16 مهر 1395 20:59
کلاً دقیقهی نود و پنج گل خوردن تلخ است... این حال بد فقط در فوتبال نیست... درست مثلِ زمانی که فکر میکنی همهچیز خوب است اما یک اتفاق همهچیز را به هم میزند... مثلِ زمانی که فکر میکنی طرف بهترین آدم روی زمین است ، اما یک جملهی تلخ تمام وجودت را میلرزاند... مثلِ زمانیست که با تمام وجودت مایه میگذاری و بعد ناغافل...
-
پرواز
شنبه 3 مهر 1395 14:36
پایم را که روی پدال گاز می فشارم؛ به هیچ چیز فکر نمی کنم... حالا که یادم آمده ، قید ترمز را زده ام. تپش قلبم که زیاد شده است نمی شنوم... حالا که یادم آمده ، هیجان زده نمی شوم. به سرازیری که میرسم ، چیزی را نمی بینم... حالا که یادم آمده ، خیلی دیر شده است...خیلی دیر!
-
انتظار
سهشنبه 16 شهریور 1395 12:23
دیشب دوباره خوابت رو دیدم خوابهای من فردایش با دیدن تو و یاد تو تعبیر میشوند. حتما چیزی بوده که در رویا هم رهایم نمیکنی! من پنجم هر ماه منتظرت هستم...
-
ورق پاره های توهم
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 23:56
به من سفارش کن گاهی از خانه بیرون نروم و بگو که اینقدر خودم را اذیت نکنم . من فقط حرف تو را گوش میکنم . میدانی که؟ غلامحسین ساعدی در نامهای به بدری لنکرانی
-
ورق پاره های سفر
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 12:18
بیا و مرا ببر دیگر نه آفتاب گُر گرفته زبانم را روشن می کند نه بالبال شب پره ای جانم را می شکافد و نه شبنمی در قلبم آب می شود. بیا دستم را بگیر و خرده ریز این کلمات تباه شده را از پیشم جمع کن. "شمس لنگرودی"
-
نامه.....
سهشنبه 20 بهمن 1394 19:20
مرا ببخش! انقدر کار بر سرم آوار شده که فرصت نوشتن نامه هم نمیشود. خودم را گرفتار کرده ام انگار! باید جای چند نفر کار کنم و اخر هم هیچ. به جای پرداختن به تو باید دوندگی کنم. خدا کند تو مرا از یاد نبری .! گاهی مرا یاد کن حتی با یک پیام یا بوسه ای از دور...
-
یادت باشد.....
سهشنبه 10 آذر 1394 07:28
از تو فقط چشمهایت به یادم مانده است... از من فقط شعرهایم یادت باشد. چرا که ساحل همه چشمهای تر است.
-
آلزایمر
یکشنبه 8 آذر 1394 16:56
به گمانم آلزایمر گرفته ام. خیلی چیزها را فراموش میکنم. گوگلش کردم و فهمیدم گمانم بیجا هم نبوده است. "آلزایمر زودرس" ... کلی عوامل وجود دارد که باعث آلزایمر زودرس می شود. توی یکی از سایتها نوشته بود از چیزهایی که به صورت مکرر فراموشتان میشود لیستی تهیه کنید... نوشتم که فراموشم میشود که تو نیستی رفته ای...
-
سنگ قبر
یکشنبه 21 تیر 1394 16:23
لاله گوش تو میداند چه عاشقانه هایی در وجودم موج میزند. لاله گوش تو گرمی نفسهای مرا میفهمد.
-
ورق پاره های خیانت
سهشنبه 18 آذر 1393 12:11
"سالواتوره: وفاداری چیز بدیه، وقتی وفادار میمونی همیشه تنهایی." و این حکایت همه تنهایی ها و همه وفاداری هاست.
-
تو....
شنبه 5 مهر 1393 12:59
دلــَم یک اتِّفاق می خـواهـَد ! یکـــ تـلفن نا آشنا با بـی مـِـ ـیلی تـمام جواب دَهَم و… صـِـــــــــــدای تــو …
-
ورق پاره های توهم
شنبه 5 مهر 1393 12:36
هواشو کردی ؟ یادش افتادی ؟ دلت براش تنگ شده ؟! برای صداش؟ دستاش؟ آغوشش؟ یا خنده هاش؟!! واسه چشاش؟ که جون میدادی تو نگاش... ؟ دوسش داری ؟؟ هنوز هم عاشقشی ؟؟ پـــــس یه لحظه چشاتو ببند یادت بیاد اون روزی که اون تمام بیقراری هاتو دید اما...... چشماشو بست و رفت .....
-
من.... او ....
سهشنبه 27 خرداد 1393 17:48
برای همه ی مردم همینطور است ، باهم ازدواج می کنند باز هم کمی همدیگر را دوست دارند و کار می کنند آنقدر کار میکنند که دوست داشتن را فراموش کنند... "آلبر_کامو " کناب طاعون
-
خوابت آشفته مباد
دوشنبه 7 بهمن 1392 11:59
خوابت آشفته مباد ! خوشترین هذیانها خزه ی سبز لطیفی ست که در برکه ی آرامش تو می روید . خوابت آشفته مباد ! آنسوی پنجره ی ساکت و پر خنده ی تو کاروان هایی از خون و جنون می گذرد، کاروان های از آتش و برق و باروت . سخن از صاعقه و دود چه زیبایی دارد در زبانی که لب و عطر و نسیم، یا شب و سایه و خواب، می توان چاشنی زمزمه کرد؟...
-
م .... ن
جمعه 5 مهر 1392 13:00
غیــــــرت دارمــــــــ روی خــــــــــــــاطراتمانـ !!! بـــرای هـــر کســــی تعــــــریفشان نمــــیکنمـــــ... تــــــــــــو فقـــــط مــــــــرد بــــــاش و انـــــــکارشـــــان نکـــــــن
-
ورق پاره های شکست
سهشنبه 20 فروردین 1392 12:46
گیریـم تـا آخـر عمـر تنـها بمـانی و شـریکی بـرای زنـدگیت پیـدا نکنـی ؛ تحمـل ایـن موضـوع ، بسیـار آسانتـر از آنسـت کـه شـب و روز با کســی سـر و کـار داشتـه بـاشی ، کـه حتـی یکـی از هـزاران حـرف تـو را نمی فهـمد ... ٠•●ஜ جــــــورج اورول ஜ●•٠
-
ورق پاره های تنهایی
چهارشنبه 25 بهمن 1391 12:30
می خواهم برای خودم عاشقانه بنویسم عاشقانه تر از لیلی و مجنون، رومئو و ژولیت. می خواهم خودم را بغل کنم ......از ته دل ببوسم روزی دو بار روبروی آینه بایستم توی چشم هایم نگاه کنم و به خودم بگویم خیلی زیبا شده ام خیلی دوستم دارم! با هم دوتایی فیلم میبینیم کتاب به هم قرض میدهیم برای هم شعر مینویسیم با هم میرویم گردش با هم...
-
م....ن
چهارشنبه 5 مهر 1391 13:01
سـاده، امــا بـراى خـــودم… راسـتــش را بخــواهى… دیـگــر مـنــتــظــرِ آمـــدن “تــــو” نیــســتــم… منـتـظــر “رفـتـــن” خـــــودم هـــسـتــــــم…
-
تن تراش
دوشنبه 14 فروردین 1391 12:05
اضافه های تنم را میتراشم تا همانند تو شوم! ای بی همتا...
-
م....ا
سهشنبه 5 مهر 1390 13:03
من…! مرا که میشنـاسی؟! خودمم کسی شبیه هیچکس! کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر اگر نوشته هایم را بیابی ، من هم همان حوالی ام!!
-
م.....ا
سهشنبه 5 مهر 1390 13:02
ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ... ﺧـــﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬـــﺎﯾﯽ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳــــﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ... ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺁﻫﺴﺘـــﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ : " ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻋــــﺰﯾـــﺰﻡ ... ﻣﻦ ﻫﺴـﺘﻢ ... ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬــﺎﯾﯽ ﻫـــﻮﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
-
عمر جهان بر من گذشته است ...
سهشنبه 5 مهر 1390 12:50
از مادر نزاده ام نه عمر ِ جهان بر من گذشته است. نزدیک ترین خاطره ام خاطره ی قرن هاست. بارها به خون ِمان کشیدند به یاد آر، و تنها دستآورد ِ کشتار نان پاره ی بی قاتق ِ سفره ی بی برکت ِ ما بود. اعراب فریب ام دادند بُرج ِ موریانه را به دستان ِ پُرپینه ی خویش بر ایشان در گشودم، مرا و همه گان را بر نطع ِ سیاه نشاندند و گردن...
-
تیک تاک
یکشنبه 16 مرداد 1390 12:03
نیمه های شب ... صدای تیک تاک ساعت دیواری. صدای عقربه ها دقیقا روی مغزم راه میرود و مثل پتک توی سرم صدا میدهد. بیدار میشم..تلاش میکنم عقربه های ساعت رو نگه دارم .خیلی سخته نگه داشتنش! عقربه ها خلاف جهت عادی میچرخند!.خوشحال میشم. میدونی چرا؟ با خودم میگم بگذار اینقدر برگردد تا برسد به روزی که تو رفتی و تنهام گذاشتی....